نوروز

 نوروز

شاید دویدن در کوچه های خاکی شهر باشد

پیشاپیش بادبادکی که پرواز نمی کند

و دلهره یُ گم شدن عیدانه ها

در جیب های کم عمق کت و شلوارهای آهار دار نو

 

نوروز

شاید جست و خیزی شادمانه باشد

در بستر علف های تازه رو

در همهمه ی آش رشته

و هیاهوی کاهو سکنجبین

در روز دردانه« سیزده بدر»

 

نوروز

شاید دست هایی باشد

چفت شده در هم

و پچ پچ رازهای ناگفته

در کوچه های خلوت پیچاپیچ

 

نوروز

شاید سفری دو نفره باشد

پر از دلهره ی قهر

و اشتیاق آشتی

و چیدن چاغاله های نارس بادام

از باغ های غریبه ی ممنوع

 

نوروز

شاید گرمای ران های نرم کودکی باشد

سوار قلمدوش

و حس خیسی مشکوکی

پشت گردن!


 

نوروز

شاید دیدار عروس های جوان باشد

یا داماد های مغرور تازه

و گذاشتن اسکناس های نو

در جیب «کاپشن» های « مغز بادام»

که از آغوش می گریزند

تا به« تماشای برنامه ی کودک» برسند

 

نوروز

شاید همه چیز باشد

از شیرینی گس کودکی

تا تلخی مؤقر موهای نقره ای

نوروز شاید رویای مکرری باشد در خواب؛

« خواب زندگی»

 

نوروز 1384

به نام آفریننده ی  لیلی !

 

 

خدا مشتی خاک را بر گرفت . می خاست لیلی را بسازد . از خو در او دمید ولیلی پیش

 

از انکه بداند عاشق شد . سالیانی است که لیلی عشق می ورزد ؛ لیلی باید عاشق باشد

 

زیرا خدا در او د میده است و هر که خدا در او بدمد عاشق می شود . لیلی نام تمام

 

دختران ایران زمین است ؛ نام دیگر انسان .

 

خدا گفت : به ای دنیا اوردمتان تا عاشق شوید . آزمونتان تنها همین است ؛ عشق .

 

هرکه عاشقتر آمد نزدیکتر است . پس نزدیکتر بیایید نزدیکتر . عشق کمند من است؛

 

کمندی که شما را پیش من می آوردکمندم را بگیریدو لیلی کمند خدا را گرفت و

 

خدا گفت عشق فرصت گفتگوست ؛گفتگو با من . با من گفتگو کنید .

 

و لیلی  تمام کلمه هیش را به خدا داد و هم صحبت خدا شد .

 

خدا گفت :

 

****  عشق همان نام من است که مشتی خاک را مبدل به نور می کند  ****

 

و لیلی مشتی خاک شد در دستان خداوند !